شمعدانی هاے لب تاقچــه دلــ

با چـراغ ِ تـو خـــانه روشـن مـی شود ..

شمعدانی هاے لب تاقچــه دلــ

با چـراغ ِ تـو خـــانه روشـن مـی شود ..

۲۰ مطلب با موضوع «مـُحـَرّمانه» ثبت شده است

 روز ترویه ، توی مکه ، در آن خطابه ی پر شور گفته بود : کَیفَ یمکن لَکُمـ قَتل ابی عبدالله الحسین (ع)

 مادُمت حَیّا سَلیلا ؟! *

 برادرش بعد از او گفت : انکَسَرَ ظهری و قلت حیلَتی .. **

 

 * چگونه ممکن است کشتن اباعبدالله الحسین (ع) تا وقتی من زنده امـ؟!

 ** کمرمـ شکست و راه چاره بر من محدود شد .

  • خانومـ ِ میمـ

 نمی گذاشت برود .. حسین (ع) اجازه نمی داد .. می گفت : یا اخی! انتَ صاحبُ لَوایی ..

 می گفت اگر تو بروی سپاه بهمـ می ریزد ..

 علمدار گفت : فِداکَ رُوحُ أَخیکَ یا سَیِّدی! قَدْ ضاقَ صَدْری مِنْ حَیاةِ الدُّنْیا ..

 می گفت سینه امـ تنگ است از این زندگانـی ..

 

  • خانومـ ِ میمـ

 حمید ابن مسلمـ گفت :

 آن روز این سخن از حسین شنیدمـ که می گفت : " خدا بکشد آن گروهی را که تو را کشتند .

 چه دلیرند بر خداوند ِ رحمان و بر شکستن حرمت پیغمبر ."

 می بینی ؟! این ها را در وصف تو می گفت . حُرمت ِ پیامبر ..

  • خانومـ ِ میمـ

 حسین (ع) صورت به صورت او گذاشت ..

 می گویند طولانی بود .. آنقدر که فکر کردند دیگر بلند نخواهد شد ..

  • خانومـ ِ میمـ

 می نویسد :

 وقتی روح به حنجر او رسید به بانگ بلند گفت :  یا ابتاه .. هذا جدّی رسول الله ..

 نمی نویسد حسین مثل عقاب بالای سرش آمد ..

 می نویسد : حسین بیامد و بر سر علی بایستاد .

 قربانی مخصوص بود انگار .. دوست نداشت سراسیمه بالای سرش بیاید .

 

  • خانومـ ِ میمـ

 مادر است خب ، بچه هایش بند دلش هستند . وقتـی خبر محمّد و عون می آید مگر می شود بند

 دلش پاره نشود ؟! بغض نکند ؟! .. نخواهد برای آخرین بار ببیند پسر هایش را ؟!

 اما پای عشق حسین (ع) در میان بود .. یک سر قضیه امامش بود ..

  • خانومـ ِ میمـ

 امامـ ِ کرامت ! حکما خبر دارید ؟!

 آقا زاده حسابی دلبری کرده اند شب واقعه ، بوسه به لب های مرگ را شیرین تر از عسل

 خوانده اند . عمویشان کمـ نگذاشته اند ، کلی قربان صدقه اش رفته اند ..

 

  • خانومـ ِ میمـ

 علـی بزرگش را با وقار تمامـ فرستاده بود برای خدا . بعد از او گفته بود : " خاک بر سر دنیا."

 حالا نوبت علـی ِ کوچکش بود . حسین (ع) داشت عاشقی را تمامـ می کرد .

 

  • خانومـ ِ میمـ

 لـنعمـ الحـر ، حـر بنـی ریــاح

صبـور عنــــد مختلف الرمـــاح

و نعمـ الحر اذ واسی حسین

فجاد بنفســه عنــد الصفــاح *

چه خوب است حر از قبیله بنی ریاح

در معرکه جنگ هنگامیکه نیزه ها به همـ می خورد صبور بود

چه خوب است حر ، حسین را به تن یار بود

و آن دمـ که شمشیر ها فرود می آمد ، جانش را درباخت برای او .

 

* امامـ حسین (ع)

 

  • خانومـ ِ میمـ

 ابن عباس گفت :

 حسین را در خواب دیدمـ : بر در خانه کعبه ، پیش از آنکه متوجه عراق گردد ، دست

 جبرئیل در دست او بود و جبــرئیل فریاد می زد : " بیایید و با خدای _ تعالی _ بیعت

 کنید."

  • خانومـ ِ میمـ