شمعدانی هاے لب تاقچــه دلــ

با چـراغ ِ تـو خـــانه روشـن مـی شود ..

شمعدانی هاے لب تاقچــه دلــ

با چـراغ ِ تـو خـــانه روشـن مـی شود ..

۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

 از صبح خیلی با خودمـ کلنجار رفتمـ که از شما بنویسمـ.حالا ساعات آخر ِ روز سالگردشهادتان تصمیمـ

 گرفته امـ بنویسمـ تان .. یادمـ می آید روزی توی آن وبلاگ قبلی گفته بودمـ وقتی می بینمتان .. حالا

 هرجا می خواهد باشد، خیابان، تلویزیون حتی تر توی همین فایل های خودمـ عکس تان را که می بینمـ ،

 دلمـ می ریزد .. نمیدانمـ چه می شود که آدمـ با دیدن یک آدمـ ِ دیگر که روزگاری دیگر می زیسته است

 دلش می ریزد ..نمیدانمـ چرا انقدر اصرار دارمـ دلیلش میتواند ربطی به این داشته باشد که روز تولد ِ شما

 یک روز قبل از روز تولد من است ..

+ خب گاهی آدمـ دوست دارد برای دوست داشتنی هایش آسمان ریسمان ببافد ..

+ ایشون

  • خانومـ ِ میمـ

امامـ گفته بودند اسمـ همه ی پسر هایمـ را می گذارمـ "علی"  ..

و سهمـ ِ تو شد "علی ِ اکبــــر" ..

 

+ عالمـ همه مبهوت تماشای حسین است

   هرچند حســین است تو را محو تماشـــا

  • خانومـ ِ میمـ
آهای اونایی که تو فتنه ی 88 مدعی تقلب بودید .. الــــان می خوامـ بدونمـ کُلّن نظرتون چیه ؟!

+ آقـــای رئیس جمهــور ِ جدید قول می دین حواستون به دل ِ ره بر مون باشه ؟!


  • خانومـ ِ میمـ

 یعنی می خواهید بگویید تا به حال رای اولی ندیده اید ؟!

 

  • خانومـ ِ میمـ

و حسین را در آغوشش گذاشتند ..

و اشک شوق در چشمان ِ مــادر ِ سادات ..

+ عزیز ترین ِ دنیا میلاد ِ حسین َ ت مبارکـ!
 

  • خانومـ ِ میمـ

سرمست ز ساغر گشت

دل ، واله دلبــَـــــر گشت

تن بی خبر از سر گشت

مَستــانه چنیــن باشد ..

+صد ُ مین پست شاید باید خاص تر تر! می بود ..

 

  • خانومـ ِ میمـ

مرد آرامـ بود .. مطمئن ..

از پله های هواپیما که پایین می آمد ،

پرسیدند چه حسی داری .. ؟!

گفت : هیچ ..

+ خدایش بیامرزد .. 


  • خانومـ ِ میمـ

 جهان و هرچه در او هست

 تفاله ی چای بعد از یک عصر ِ آسوده است ،

 مزه ی قند را فراموش نکن .. !

 + سید علی صالحی

 +عنوان از وصیت حضرت مولا (ع) به امامـ حسن (ع) :و با نشان دادن فجایع دنیا او [قلبت] را بصیر گردان .

  • خانومـ ِ میمـ

 +این ماه آخر است .. ماه آخری که دست می کشمـ روی این کتاب تست ها .. که زیر و رو می کنمـ دفتر و

   کتاب و جزوه ها را .. که یادداشت برمیدارمـ ..دغدغه دارمـ ..حسرت خواندن کتابهایی که از نمایشگاه ِ کتاب

   خریده امـ را می خورمـ .. که رویا می بافمـ برای تابستان بعد کنکـــور.. که درس می خوانمـ . که خواهرکمـ

   صبح ها برایمـ شربت سکنجبین می آورد و با همـ مــی خوریمـ .. مامان عصــر ها چــای با طعمـ ِ بهـارنارنج

   درست می کند برایمـ ..و هزار تا ریز و درشت دیگر که دوستشان دارمـ ..

 
 +اعتکاف همـ برای ما شده یک رویای دست نیافتنی ..

 +الهــی .. ! چقدر تو خوشگلی عزیزمـ ..*

*بخشی از گفتگوی من و گلهای ریز و صورتی شمعدانی امـ .. که تازگی ها خجالتی و آرامـ سربلند کرده اند.

  • خانومـ ِ میمـ