شمعدانی هاے لب تاقچــه دلــ

با چـراغ ِ تـو خـــانه روشـن مـی شود ..

شمعدانی هاے لب تاقچــه دلــ

با چـراغ ِ تـو خـــانه روشـن مـی شود ..

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

 خدا وقتی رزق آدم هایش را تقسیم می کرد ، برای حال ناخوش من آیه های حضرت موسی را در

 کاسه ام ریخت . بعد وقتی دلم گرفته باشد و حالم ناخوش ، یکجور لطیفی ، یکجور مهربانانه ای آیه

 های مربوط به حضرت موسـی را جلویم باز می کند . می داند چه دوست دارم قصــه گفتنـش را از

 موسی ، می داند چه حالم را خوب می کند وقتی می نویسد :

 " وَ لَمّا جاءَ موسی لِمیقاتِنا و کَلَّمَه رَبُّهُ قالَ رَبِّ اَرِنی اَنظُر اِلَیکَ ..." (1)

 چه سرمستم می کند از قرآنش . چه رزق خوبی خدا در کاسه ام ریخته .

 

 پ.ن : الحمدلله برای روز های پر لطف و مهربان رجب .. الحمدلله .

 

 * مصرعی از ارفع کرمانی

    هزار قصه نوشتیم بر صحیفه دل

    هنوز عشق تو عنوان سر مقاله ماست

 

 1 . و چون موسی وقت معین به وعده گاه ما آمد و خدا با وی سخن گفت موسی عرض کرد خدایا خود

     را به من آشکار بنما که تو را مشاهده کنم .

       

  • خانومـ ِ میمـ

 می گفت : زینب .. زین ِاَب .. یعنی زینت پدر .

 گفته بود و من دلم رفته بود پیش آن خطبه ی معرکه ی کوفه + . آن خطبه ی باشکوه پر شِکوه چرا که

 کوفه شهر علی بود .. چرا که کوفه حکومت علی را به خود دیده بود .. چرا که کوفه علی را می شناخت

 و به او مدیون بود . به او مدیون بود و پسرش حسین را لبیک نگفته بود . جای شکوه و شکایت بود . زینب

 اشاره کرده بود و همه دم فرو بسته بودند . زینب آن خطابه ی معرکه را می گفت و حذام ابن ستیر اسدی

 گفته بود : هرگز زنی پرده نشین ندیدم گویا تر از وی ، گویی بر زبان امیرالمومنین علی سخن می گوید .

 کوفه سال ها زبان علی را شنیده بود . حالا با خطبه ی زینب یاد کلمات علی برایش زنده شده بود .

  • خانومـ ِ میمـ