چلچلـه های دلت را روشن کن ..
روزی در این خـانه برایت از عاطفـه خواهمـ گفت ..
مرا چـای مهمان می کنـی ؟!
شمعدانی هاے لب تاقچــه دلــ
با چـراغ ِ تـو خـــانه روشـن مـی شود ..
طبقه بندی موضوعی
-
مـُحـَرّمانه
(۲۰) -
داستانَک
(۱) -
روایت
(۱)
بایگانی
- مرداد ۱۳۹۴ (۱)
- تیر ۱۳۹۴ (۲)
- خرداد ۱۳۹۴ (۱)
- ارديبهشت ۱۳۹۴ (۲)
- فروردين ۱۳۹۴ (۱)
- اسفند ۱۳۹۳ (۳)
- بهمن ۱۳۹۳ (۲)
- آذر ۱۳۹۳ (۱)
- آبان ۱۳۹۳ (۴)
- مهر ۱۳۹۳ (۷)
- شهریور ۱۳۹۳ (۴)
- مرداد ۱۳۹۳ (۱)
- تیر ۱۳۹۳ (۳)
- خرداد ۱۳۹۳ (۵)
- ارديبهشت ۱۳۹۳ (۵)
- فروردين ۱۳۹۳ (۵)
- اسفند ۱۳۹۲ (۳)
- بهمن ۱۳۹۲ (۱)
- دی ۱۳۹۲ (۵)
- آذر ۱۳۹۲ (۵)
- آبان ۱۳۹۲ (۲۰)
- مهر ۱۳۹۲ (۷)
- شهریور ۱۳۹۲ (۱۱)
- مرداد ۱۳۹۲ (۱۲)
- تیر ۱۳۹۲ (۱۲)
- خرداد ۱۳۹۲ (۹)
- ارديبهشت ۱۳۹۲ (۴)
- فروردين ۱۳۹۲ (۳)
- اسفند ۱۳۹۱ (۳)
- بهمن ۱۳۹۱ (۶)
- دی ۱۳۹۱ (۵)
- آذر ۱۳۹۱ (۶)
- آبان ۱۳۹۱ (۸)
- شهریور ۱۳۹۱ (۵)
- مرداد ۱۳۹۱ (۱۷)
- تیر ۱۳۹۱ (۱۳)
- خرداد ۱۳۹۱ (۲۶)
+ ئه این قاصدکَ رو نگا ..
ــ آره چـه نــازه !
+ برا کـی فوتش کنیمـ؟!
ــ امامـ زمــان ..
+ مگه می ره ؟!
ــ آآآآآره ..
رود به خواب دو چشمـ از خیــال تو هیهات
بــــود صبـور دل اندر فــــراق تو حــاشــاک ..
قاصد روزان ابری ٬ داروگ ٬ کـی می رسد حضرت باران .. ؟!
+داشتمـ ادبیات ۲ رو دوره می کردمـ ..