می گفت امامـ عاشقانه ها سروده بود برای رباب .فرموده بود خانه ای که رباب در آن باشد را خیلی دوست
 دارد .
 
 لَعمرُکَ انّنی لاُحبُّ دارا
 تَحُلُّ بها سکینه و الرباب
 اُحبّهما و ابدُلُ جُلَّ حالی
 و لَیسَ للاَئمی فیها عتاب1
 
 می گفت وسط مجلس یزید او که دوان دوان رفت سر امامـ را بغل گرفت و های های گریه کرد  رباب بود .
 می گفت رباب تا یک سال بعد عاشورا گریه می کرد تا که روحش به مولایش پیوست .
 
 جَنَبِتَ الخسرانَ و الموازین
 قد کُنت لی حَبلاً صعبه اَلوذُبه و
 کُنت تَصحَبنا بالرَّحمـ ِ و الدّین 2
 
 این ها را که می گفت انگاری علی اصغر را اصلا به دنیا آورده بود که فدای حسین َ ش کند ، انگاری که غمـ 
 او غمـ ِ علی اصغر نبود که غمـ ِ حسین بود اصلا ..
 
 + رباب می رسد از راه
    با نگاه
    با یک جمله ی کوتاه
    آقا خودتان که سالمید ان شاءالله3
 
1.به جان تو سوگند من خانه ای را دوست دارمـ که سکینه و رباب در آن باشند
 آنها را دوست دارمـ و تمامـ دارایی امـ را به پای آنها می ریزمـ و هیچ کس نباید در این باره با من سخنی بگوید .
2. تو آنچنان کوه محکمی بودی که من بدان پناه می بردمـ  و تو با رحمت و از سر دینداری با ما همنشینی داشتی .
3. سید حمیدرضا برقعی