0216.تاریخ را از نو بنویس
سه شنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۳، ۰۶:۰۵ ب.ظ
بالاخره باید یک روزی برسد که تاریخ بایستد .. به مصیبت که می رسد بایستد .. باید آن روز بیاید .
بعد یحتمل آن روز دیگر این تنگی سینه را کسی ندارد ، قصه دیگر به بی حرمتی و آن روضه های مگوی
نمی رسد .. قصه یک جور خوبی تمامـ می شود .. یک جوری که به خیــامـ آتش گرفتـه نمی رسد ، به
رسوایی شامـ و کوفه نمی رسد ، به سر ها ، به مجلس یزید ، به خرابه ...
شاید همـ اشتباه می کنمـ .. شاید بالاخره یک روزی باید بیاید که پای مصیبت جان دهمـ . قصه ممکن
است اینجوری بهتر تمامـ شود ..
- ۹۳/۰۸/۱۳
روضه های مگو
این همه زنجیر بر دست و پا برای خواندن روضه !
باید تحمّل کرد ،
بلـا تشبیه ، خار در چشمـ و استخوان در گلو
باید صبر کرد ،
مبادا شیعۀ علـی زبانش به دشنامـ بچرخد
باید دعا کرد :
خدا میان ما و آنان را اصلـاح نماید
چون مصلحت نیست !
و اینچنین شیعه هنوز همـ غریب است ...