شمعدانی هاے لب تاقچــه دلــ

با چـراغ ِ تـو خـــانه روشـن مـی شود ..

شمعدانی هاے لب تاقچــه دلــ

با چـراغ ِ تـو خـــانه روشـن مـی شود ..

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

  " هو الخالق "

 

 کاخ گلستان برای من  شده مبدا روابط بین المللی با آدم ها . مثلا آن دفعه که با دو تا دختر لبنانی دوست

 شده بودیم و این بار که خیلی خاص تر با خانوم ِ چان ، توریست ِ اهل کره ی شمالی که چند ماهـی آمده

 بود ایران گردی ، نویسنده ای که دو تا از کتابهایش در ایران ترجمه شده بود . یحتمل آمده بود بـرای تجربـه

 افزایی در داستان هایش و چه چیز بهتر از سفر ، برای تجربه افزایی؟ و چه چیز هیجان انگیزتر و پر تجربه تر

 از اینکه دم دمای عید بلند شوی بیایی وسط برو بیای بازار تهران و کاخ قشنگ گلستان ؟!

 ما هم که چندتا دانشجوی معماری بودیم و خسته از دانشگاه که کلاس عصر را پیچانده بودیم و برای حسن

 ختام روز آخر دانشگاه بیرون زده بودیم و خیلی اتفاقی دلمان خواسته بود برویم کاخ گلستان !

 نمیدانم دقیقا کدامشان دست سرنوشت یا اتفاق یا هرچیز دیگری ، ما را بهم رسانده بود تـا یک روز خیلــی

 پرهیجان ِ عجیب را برایمان رقم بزند . برای او که تنها بود و خودش می گفت کمی می ترسیده از اینکه تنها

 آمده و خوشحال بود از پیدا کردن ما . و برای ما که دلمان کمی اتفاق های غیر عـادی می خواست و جـوان

 بودیم و جسور .

 بماند که کل داراییمان از فرهنگ و هنر و قاجار را برایش توضیح دادیم و او شـدت ذوقش را به شکل عجیبـی

 نشان می داد . مثلا یک دستش را مشت می کرد و می کوبید کف دست دیگرش ! :)

 فقط از روابط پیچیده و پر رنگ مان با خانوم چان همین بس که آن روز را تا بعد از ظهر با هم بودیم و نهار را با

 هم خوردیم و عکس های قشنگی با هم گرفتیم و عاقبت هم ما برایش ماشین گرفتیم تا به مقصدش برسد

 و حالا هم اس ام اس داده و کلی ابراز خوشحالی کرده از اتفاق امروز و دلش می خواهد دوباره همیدیگـر را

 ببینیم ! :)

 

  • خانومـ ِ میمـ

  " هو الجمیل "

 

 توی مطب نشسته بودیم و خانوم ها از بوتاکس و تزریق چربی و کوفت و زهر مار گفته بودند و بماند

 که هرچه بیشتر زمان می گذشت چانه ی من و مامان بیشتر به کف زمین نزدیک می شد از سر

 تعجب !

 و با مامان هی می خندیدیم که لابد ما ورژن خیلی قدیمی مراجعه کننده های مطب هستیم که برای

 چهارتا جوش صورت آمده ایم دکتر !

 بین توضیح مشکل پیش آمده یکی از مراجعه کننده ها بعد از تزریق و بالا پایین شدن ابروی مبارکشان

 یکی گفت که برای از بین بردن خط لبخندش آمده بوتاکس تزریق کند و من هی فکر کردم چرا یک آدم

 میانسال باید به این فکر بیافتد که خط لبخندش را که به نظرم قشنگ ترین چروک ِ موجود روی صورت

 است ، حذف کند .

 فکر کنید ! این یعنی هرکس در گذران زندگی بیشتر خندیده ، فرو رفتگی خط لبخندش _ که از کنار

 بینی شروع شده و یک هلال عمودی زیبا درست کرده _ عمیق تر است . و این یعنی طرف آدم خوش

 اخلاقی بوده و رنج زندگی خم به ابرویش نیاورده بلکه هلال خط لبخندش را عمیق کرده .

 هی فکر کرده بودم و دلم خواسته بود بهش بگویم که همینطوری خیلی زیباست ، بی اینکه نیاز باشد

 آن سوزن کزایی را در لپش فرو کند . دلم خواسته بود بهش بگویم شما چه آدم خنده رویی هستید که

 رد لبخندتان حتی به وقت نخندیدن هم روی صورتتان خودنمایی می کند .

 

پ.ن: کاش این افکار خود زشت پنداری و کم اعتماد به نفسی دست از سر زنان سرزمینم بردارد  کاش

رهایشان کند به حال خودشان کاش برود در دور دست ها گم شود و هیچ وقت پشت سرش را هم نگاه

نکند .

 

  • خانومـ ِ میمـ

 صحیفه ی سجادیه را گذاشته ام در پیچاپیچ سجاده ی نمازم و هر از گاهی بعد نماز ها چند برگی از

 قلم حضرت ِ عارف ِ سجّادشان می خوانم . تورق می کنم و دل دل که می شود خدا به نفس حق امام

 دعا های قشنگ صحیفه ی سجادیه همه ی آن دعا های ناب را در حقم مستجاب کند ؟!

 حضرت آقا ! دعا کنید برایمان برای ما که زیر منت وجود شماست و رحمت خدا که صدایمان به دعا بلند

  است .

 

 اللّهم صل علی محمد و آله و حَلِّنی بحیلَةِ الصّالحین ، و اَلبِسنی زینَةَ المتّقین فی بَسط العَدل ، و کَظم

 الغَیظ ، و اَطفاءِ النّاثِرَةِ ، و ضَمِّ اهل الفِرقة ، و اصلاح ِ ذات البَین ، و اِفشاء العارفَةِ ، و سَتر العائِبَةِ ، و لین ِ

 العَریکَة ، و خَفض ِ الجِناح ، و حَسن السّیرَةِ ، و سکون الرّیح *

 

* از دعای مکارم الاخلاق ضحیفه سجادیه

 

  • خانومـ ِ میمـ