شمعدانی هاے لب تاقچــه دلــ

با چـراغ ِ تـو خـــانه روشـن مـی شود ..

شمعدانی هاے لب تاقچــه دلــ

با چـراغ ِ تـو خـــانه روشـن مـی شود ..

 ی عمو هایی همـ هستند که خیلی با معرفت ان ، علیرغمـ راه دور و مسافت زیاد . مثلا ی وقتا که حال دلت

 خوب نیست و بغض قورت داده داری ، میان می گن :عمو جون هر کاری داشتی رو من حساب کنیا ، اگه بابا

 مسافرت بود و جایی خواستی بری و کاری داشتی ی زنگ بزن خودمو می رسونمـ .

 بعد آدمـ اینجور وقتا اگه بغضش بالا نیاد و اشک تو چشاش جمع نشه چی کار کنه دقیقا ؟!

 

 پ.ن : شکر خدا که وقتی ی بند دلتو پاره می کنه ، ی بند دیگه جاش می زنه ..

 

  • خانومـ ِ میمـ

 صبح های خانگی عبارتند از صبح هایی که راحت می توانید تا ساعت 9 صبح بخوابید ، بعد با خیال آرامـ

 صبحانه ی دسته جمعی میـل کنید و ذوق آمدن بابا زیر پوستتان باشد . بعد از ظهرش بـی هـوا دلتـان

 انقلاب گردی بخواهد و  به خیابـان بزنید .. نشــر افــق و کتـاب های اسرار آمیـزَش را زیــر و رو کنیــد و

 لیست کتابهایتان را بلند بالاتر و به هـوای نفس ِتان یادآوری کنید که فعلا کتاب های نخوانده ات را تمامـ

 کن . و هـی زیر لب غـر بزنید که چرا من دلمـ نخواهد جای آن آقاهـه ی پشت صندوق باشمـ که صدای

 خیلی متینـی دارد و در حـال خواندن همان کتــابی ست که مـن گذاشته امـ در نوبت مطالعه ؟! و اصلا

 چرا من نباید جای او باشمـ؟!

 بعد همـ یک سَری به فروشگاه افــق بزنید و طبق اصول نویسنده وبلاگ سرپنجـه های روح یک معمــار

 باشی _ کهالان دیگر وبلاگش تعطیل شده_ تمامـ پول توی جیبتان را بدهید ، پیکسل ُ راپید ُ ماژیک و از

 این دست خنزر پنزرهای معماری بخرید .

 این صبح های خانگی روز های خوبی هستند ،فقط ممکن است شب َش دلتان بخواهد خواب ببینید که

 جای همان آقاهـه توی نشر افـق نشسته اید و کتاب می خوانید ُدر ماگ گل گلی ِتان چای می نوشید .

  • خانومـ ِ میمـ

 دلمـ می خواست بگویمش : استاد! همیشه ی خدا توی گوش ما برایمان خوانده اند ،خدای مهربان ،کریمـ ،

 رحیمـ ، لطیف  .. ما خدا را همیشه به فضلش می خوانیمـ ، به مهربانی بی حدّش ، به صفت صفـح * .. ما

 برای این گناه نمی کنیمـ که از فضــل بی نهـایت َش خجالت می کشیمـ نه چون ما را به آتش  می اندازد و

 می سوزاند .. که او اصلا آتش ندارد و همه خوبـی ست .. و ما از خوبی بی نهایتش خجالت می کشیمـ از

 بزرگــوار بودنش خجالت می کشیمـ و سعی می کنیمـ گناه نکنیمـ .. توی دعا های قشنگ امامـان مهربانی

 می خوانیمـ : خدا جان ! اگر ما را جهنمی کنی ، ما پیش جهنمیان می گوییمـ که تو را دوست داریمـ  .. که

 محبت تو توی قلبمان است ، که قلبی که محبت تو درونش باشد ، قلبی که به فضل تو امید دارد ، سوزانده

 نمی شود .. که اگر من شایستگی ندارمـ تو که شایسته ی فضل و بخشش هستی ..

 

 پ.ن : می گویند خدا به گمان بنده با او رفتار می کند .. ما گمانمان به تو گمان فضل است .. گمان رحیمـ

          .. گمان لطیف .. لطیف .. لطیف ... یـــا لطیف !

 

 * صفح : نه تنها از گناهت می گذرد بلکه با احسان با تو رفتار می کند  صفحه را بر می گرداند ، انگار نه

             انگار که گناه کرده ای. جای گناهانت ، نیکی برایت می نویسد .

 

  • خانومـ ِ میمـ

 خدا همـ خودش برای شما آیه نازل کرده که : "  مَرَجَ البَحرین ِ یَلتَقیان " *

 هر کدامـ یک دریا .. پیوستن دو دریا بهمـ .. یکی شور ، یکی شیرین ، با حفظ مرز ..

  

 * مَرَجَ البحرین ِ یلتَقیان / بَینَهُما بَرزَخ ٌ لا یَبغیان  / فَبـِأیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان  / 19 ، 20 ، 21 "الرحمن"

    دو دریا را [به گونه ای] روان کرد [که] با همـ برخورد کنند /  میان آن دو حد فاصلی ست که به همـ

    تجاوز نمی کنند / پس کدامـ یک از نعمت های پروردگارتان را منکرید ؟

 

    دو دریا را تصور کن حضرت علی و بانو ، دوباره بخوان آیات را  ... 

    فَبای آلاءِ رَبِّکُما تُکَذّبان ؟!

    

     چشمـ بچرخان بین آیات بعدی :  یَخرُجُ مِنهُما لؤلؤ و المَرجان

     پسرانش ...

     حسن (ع)

     حسین (ع) ...

     فَبای آلاءِ رَبّکُما تکذبان ؟!  

     .

     نفهمی بهتر است ؛    

     جشن است ... ببخشید دارمـ روضه اش می کنمـ ..

 

 پ.ن : عیدتون مبارکـ! 

 

  • خانومـ ِ میمـ

 دانشگاه ها پر است از دختر هایی در آستانه بیست سالگی که هنوز کوچکند ، هنوز باید دخترانگی کنند ،

 هنوز پاک اند .. اما متوجه نمی شومـ چرا باید این رنج را متحمل شوند که وقتی 8 صبح کلاس دارند کله ی

 صبحی حتما آرایش کنند و بیایند سر کلاس ؟! نمی فهممشان اصلا !

 نمی دانمـ شاید کسی بهشان گفته زشت انــد . شاید اعتمــاد به نفس پایینی دارند . فردی صمیمی مثل

 پـدر یا مـادر در زندگــی شان نیست که بهشان بگویــد همینطوری با همان صــورت معصــومـ خودشان خیلی

 قشنگ ترند؟ و با آن رژ لب پررنگ شبیه زن های در آستانه ی چهل سالگی اند که نگران بالا رفتن سن خود

 هستند ؟! اگر دلیلش هیچ کدامـ از این ها نیست ، شاید جایی جادو جنبلی چیزی بهشان اثر کرده !

 

 پ.ن : بعد همـ هی می نشینند از عقب مانده بودن کشورمان می گویند!!

 پ.ن : فکر نکنمـ دیگر نیازی باشد توضیح بدهمـ آرایش در کشور های پیشرفته یک ضد ارزش است ؟!

 پ.ن : من البته  خودمـ به شدت طرفدار آراستگی ، تمیزی و قرطی بازی و خوش تیپ بودن هستمـ .. این

 البته یک امـر فطـــری ست ، اما آنچه می گویمـ یک رنجی ست انگار به دوش دخترکــان سرزمین َمـ ، یک

 افراطی گری مخرب .

  • خانومـ ِ میمـ

 قدیمی ها یک اصطلاح خیلی ملموس دارند که وقت زیارت به کارش می برند ؛ استخوان سبک کردن!

 به قدری این اصطلـاح را به حال و روز زیارت ها نزدیک می بینمـ کـه الــان بی هیچ حـرف پس و پیش و

 اضافه ای می گویمـ : می رومـ استخوان سبک کنمـ !

 

 پ.ن : آنها که دلتنگ زیارت شمس الشموس هستند این ترفند عجیب جواب می دهد +

 پ.ن : رو به هر جا که ایستادید همـ مهمـ نیست ، خواه تلویزیون که دارد حرمـ را نشان می دهد ،

 خواه رو به مانیتور که آنلاین دارد روضه ی شریفه را نشان می دهد ، خواه رو به پنجره ی باز اتاق ،

 خواه رو به سمت حرمـ . تند و تند ، صبح و شب ، وقت و بی وقت به حضرتش سلامـ دهید .. بـاور

 کنید می طلبند .

  • خانومـ ِ میمـ

 همه چیز به طرز عجیبی دارد منطقی پیش می رود .. نمی دانمـ ، فوران مهر و کین _ به قول نادر خان

 ابراهیمی _  کجای جهانمـ گمـ شده ؟!

 

 

  • خانومـ ِ میمـ

 رسیده بود به این جای شعر _حاج آقای قاسمیان با آن صفای دل و صدایش _

 هی خوانده بود ُ گریه کرده بود

 هی خوانده بود ُ

 گریه ..

 

 حالا یک شب هایی توی دلمـ

 این بیت را هی می خوانمـ ُ

 هق هق می کنمـ

 هی می خوانمـ ُ

 هق هق ..

 

 چشممـ به انتظار تو تر شد نیامدی

 اشکمـ شبیه خون جگر شد نیامدی

  • خانومـ ِ میمـ

 صبـح عید فطر ، از آن صبــح های نارنجی ِ آب پرتقالــی ست . که شــاد ُ خرّمـ خانوادگی از خواب بیدار

 می شویمـ صبحانه میل می فرماییمـ _البته به اصرار دختر بزرگ خانواده _ و مثلا آن روسری خوشرنگی

 که مخصوص روز های حال ِ خوش است سر می کنیمـ و البته چادر عـزیز تر از جان را به مقصد نماز عید

 فطر ، مصلا . صبحِ عید فطر تمامـ اندوه آدمـ را از تمامـ شدن سفره مهمانی از دل می برد . وقتی صبح

 راه می افتی توی خیابان و فـوج فـوج آدمـ هـای باصفا ی ِخوش اخلاق ِ مهربان ِ مست از حال و هــوای

 عاشقانه ی ماه ِ مبارک را با لبخند نگــاه می کنی .. و کنــارشان می ایستی به نمـاز ِ عید فطــر با آن

 دعای قشنگ َ ش ، با آن دعای دل بَر که همگی با همـ سر می دهید .. همیشه صبح عید فطر شهـر

 همان جامعه ایده آل توست .. همـان جامعـه ی یک دست با صفــا که باید باشد .. که همدلـی مــوج

 می زند ..

 کاش یک روز همه ی صبح ها صبح عید فطر باشد .. با آدمـ های از نو متولد شده با آدمـ های پاک .

 

 + رحمت َت مثل حریر سفیدی مرا در برگرفته مهربان خـدا ، ببخش اگر گاهی نمی بینمـَ ش و گاهـی

 که می بینمـ شکرگزاری امـ کمـ از شایستگی توست .

 + عیدتان مبارکـ!

 

  • خانومـ ِ میمـ

 یتیمـ شدیمـ ..

 یتیمـ ِ بابا علی ..

 +

  • خانومـ ِ میمـ