208. آن آقاهه در نشر افق
صبح های خانگی عبارتند از صبح هایی که راحت می توانید تا ساعت 9 صبح بخوابید ، بعد با خیال آرامـ
صبحانه ی دسته جمعی میـل کنید و ذوق آمدن بابا زیر پوستتان باشد . بعد از ظهرش بـی هـوا دلتـان
انقلاب گردی بخواهد و به خیابـان بزنید .. نشــر افــق و کتـاب های اسرار آمیـزَش را زیــر و رو کنیــد و
لیست کتابهایتان را بلند بالاتر و به هـوای نفس ِتان یادآوری کنید که فعلا کتاب های نخوانده ات را تمامـ
کن . و هـی زیر لب غـر بزنید که چرا من دلمـ نخواهد جای آن آقاهـه ی پشت صندوق باشمـ که صدای
خیلی متینـی دارد و در حـال خواندن همان کتــابی ست که مـن گذاشته امـ در نوبت مطالعه ؟! و اصلا
چرا من نباید جای او باشمـ؟!
بعد همـ یک سَری به فروشگاه افــق بزنید و طبق اصول نویسنده وبلاگ سرپنجـه های روح یک معمــار
باشی _ کهالان دیگر وبلاگش تعطیل شده_ تمامـ پول توی جیبتان را بدهید ، پیکسل ُ راپید ُ ماژیک و از
این دست خنزر پنزرهای معماری بخرید .
این صبح های خانگی روز های خوبی هستند ،فقط ممکن است شب َش دلتان بخواهد خواب ببینید که
جای همان آقاهـه توی نشر افـق نشسته اید و کتاب می خوانید ُدر ماگ گل گلی ِتان چای می نوشید .
- ۹۳/۰۷/۱۰
نشر افق دانشگاه پاییز :|
دوشنبه بعد از کلاس رفتم دیدم دکورش کن فیکونه:دی
اوه اوه کتاب نگو نگو که دلم خونه :|
همیشه هم تو کلاس ها به خاطر کتابای خونده نشده ترور شخصیتی میشم :|
ولی خب حسش نیس الان...
اصلن باید یکی بیاد بزنه تو سرم و بهم یاد آوری کنه که رشتم چیه :))
دعا کن سر عقل بیام:دی