0166. علی دیگری با اسمـ زینب
حذامـ ابن ستیر اسدی گفت :
زینــب دختر علی ابن ابی طالب ، سوی مردمـ اشارت کرد که خاموش باشند . دمـ ها
فرو بسته شد و زنگ و درا از بانگ و نوا ایستاد .
پس خدا را ستایش کرد و درود بر رســول او فرستاد . ( هرگز زنی پـرده نشیـن ندیدمـ
گویاتر از وی _ گویی بر زبان امیرالمونین علی سخن می راند .)
گفت : ای مردمـ کوفه! ای گروه دغا و دغل و بی حمیّت ! اشکتان خشک نشود و ناله
تان آرامـ نگیرد . مثل شما مثل آن زن است که رشتـــه خــود را پس از محکمـ تــافتن و
ریستن ، باز تار تار می کرد . سوگند هاتان را دستاویز فساد کرده اید . چه دارید مــگر
لاف و نازش و دشمنی و دروغ ؟ مانند کنیزان چاپلوسید و چون دشمنــان سخن چین .
چون سبزه ای بر پهن روییده اید و چون گچی روی قبر بدان اندوده.برای خود توشـه ای
پیش فرستاده اید ، که خدای را بر شما به خشمـ آورد و در عذاب جاویدان مانید .
مـی گریید ؟ آری بگریید ! که شایستـه گریستنیــد . بسیار بگریید و اندک بخندید ، کـه
عار ِ آن شما را گرفت و ننگش بر شما آمد ننگی که هرگز از خویشتن نتوانید شست .
و چگونه از خود بشویید این ننگ را ؟ که فرزند خاتمـ انبیا و سید جوانان اهل بهشت را
کشتید . آنکه در جنگ سنگر و پناه حزب شما بود و در صلح و آرامش دل ، مرهمـ زخمـ
شما ، و در سختی ، ها التجا و در محاربات مرجعتان .
بـد است آنچه پیش فرستادید برای خویش ، و بد است آن بار پناهی که بر دوش خــود
گرفتید برای روز رستاخیز .
نابودی باد شما را! نابودی ! و سرنگونی باد ! سرنگونی !
کوشش شما به نومیدی انجامید و دستها بریده شد و سودا زیان کرد . خشمـ پروردگار
را برای خود خریدید و خواری و بیچارگی شما را حتمـ شد .
میدانید چه جگری از رسول خدا شکافتید و چه پیمانی شکستید و پردگی او را از پـرده
بیرون کشیدید و چه حرمتی از وی بدریدید و چه خونی ریختید؟
کاری شگفت آوردید که نزدیک است از هول آن آسمان ها بترکد و زمین بشکافد و کـوه
ها بپاشند و از همـ بریزند .
مصیبتی ست دشوار و بزرگ و بـد و کــج و پیچیده و شومـ که راه چاره در آن بسته ، در
عظمت به پُری زمین و آسمان است .
آیا شگفت آوردید اگر آسمان خون ببارد ؟ همانا عذاب آخرت سخت تر است و گناهکاران
بی یار و یاورند .
تاخیر مهلت شما را چیــره نکند که خدای تعالی از شتاب و عجـله منــزه است و از فوت ِ
خونی نمی ترسد و او در کمینگاه ِ ما و شماست .
من می ترسمـ عذابی بر شما نازل شود مانند آن عذاب که قومـ اَرمـ را هلاک کرد ."
علی ابن الحسین گفت : "ای عمّـه، خاموش باش . باقــی ماندگان را باید از گذشتــگان
عبرت گیرند و تو بحمدالله نـاخوانده دانایـی و نیاموخته خردمند و گریه و نــاله ، رفتــگان را
باز نمی گرداند ."
پس زینب از آنها روی بگردانید .
- ۹۲/۰۸/۲۴
جرعه جرعه مرگ را چشیدن است
کربلا صفا و مروه ای شگفت
پا به پای تشنگی دویدن است
روضه نیست کربلا که بشنوی
کربلا سر بریده دیدن است
خلقت دوباره، جلوه ی جدید
کربلا دوباره آفریدن است
کربلا مرور روشن معاد
از مغاک خاک بر دمیدن است
حرمت حماسه، غیرت غیور
قطره قطره خون شدن، چکیدن است
هر چه می روم به خود نمی رسم
«کربلا به اصل خود رسیدن است»
مرتضی امیری اسفندقه