تو را ندارمـ و یتیمـ نیستمـ
گمـ شده ، غریب .. مُضطــــر .. نیستمـ .
چرا نیستی و حس نبودنت دلهره به جانمـ نمی اندازد ؟!
یادمـ افتاد به صحبت های استاد رضازاده و کلاس های خیلی خوب ِ سوره ی ضحی .. درک یتیمی خودش
ضحی ست ، روشنایی ست .. بعد به محض اینکه از همه جا بریدی و یتیمـ شدی ، غریب شدی ، مُضطــــر
شدی ، دعــایت مستجــاب است ، درست همان لحظه ای که تنها امیدت خــداست .
جهـان باید برسد به لحظه ی اضطـــرار نداشتن تو .. درست همان لحظه که بشریت بفهمد دستش از همـه
جا کوتاه است .. آن وقت طلوع تو را خواهیمـ دید ..
یــــا مُفـَتــِّــحَ الابواب *
باران بهانه ست که تو به یادمان بیایی .. وَ بِکُمـ یُنَزّل الغیث **
پ.ن : یک کوه از این دشت سفر کرد ..
آیت الله مهدوی کنی به ملکوت اعلی علیین پیوست ! خوش به حال ملکوت اعلی علیین ، حضرت آیت الله ،
مرد ِ خدا ! .. گوارای وجودتان آرامش ابدی ..
* ای گشاینده ی در های بسته / دعای مشلول
** و بخاطر شما باران فرو میریزد / جامعه کبیره ی عزیز