چادر هایتان را دربیاورید و کلی رنگی پنگی باشید و من ذوق کنمـ از دیدنتان ، با آن روســری های مدل
لبنانی .. بعد هـی همـ دیگر را بغـل کنیمـ و بـوس و و جیــغ که چقدر دلمـ برای َت تنگ شده بود . دو تا
عروس دوست داشتنی همـ داشته باشیمـ توی دوره ی مان .. چقدر می چسبد کنار شما نشستن و
روزه باز کردن .. بارها گفته امـ هیچ رفاقتی رفاقت سال آخر نمی شود اما فقط این نیست ، گشته امـ
هیچ دختری همـ مثل شما ها گُل و ماه و خانومـ نمی شود ..
من فدای آن چادرقد های مشکی تان ..
اصلا همین آیه بس که دلمـ غنج برود برای بهشت تو .. و مگر بهشت نیست هر جا که تو به ساکنانش
سلامـ بدهی ؟! .. حتی فکرش همـ روح آدمـ را نوازش می دهد ..
کاش در کشاکش لحظه های امتحان ، لحظه های وسوسه ، درونم بپیچد : اُدخُلوها بــِسلامـ امنین *
آن وقت مگر می شود سلامـ تو را نادیده گرفت و وسوسه شد ، مگر می شود سلامـ تو را خواست و
گناه کرد ؟! مگر می شود تو به ساکنان بهشت سلامـ بدهی و من دلمـ نخواهد بهشتی باشمـ ؟!
*46 حجر
پ.ن : مــــاه مهمانـی دارد می آید ، من آماده امـ ؟! .. برای همـ دعا کنیمـ